اتحاد فضیلت و تقوا ( توشه ات را بر بند)
در این ساعت های پایانی سال، گذشته در هاله ایی از ابهام فر میرود و من باید با این حقیقتِ سخت دست و پنجه نرم کنم که بسیاری از جوانان اصلا ترانه “دیروز” را از گروه بیتلز نشنیده اند. یکی از نشانه های بد شگون نزدیک شدن پیری ،مانند پلیسی که برای سرعت بیش از حد مجاز به شما نزدیک می شود و روی شانه تان می زند، این است که کهنسالی با سطلی زنگ زده در دست به سوی شما می آید و گریز ناپذیریِ فانی بودن هستی تان را یادآور می شود.
با توجه به این وضعیت، چقدر می توان امیدوار بود که این نسل جوان بدانند که روزی شخصی به نام کَت استیونز وجود داشت که تلاش می کرد با ترانه ایی به نام “قطار صلح” آنان را به سمتِ دنیای بهتری ببرد؟ مساله دیگری که شناختن “کت” قدیمی و کهنه کارِ پیر را برای این نسل جوان مشکل تر می سازد این است که کت در سال 1977، حدود 40 سال پیش، به اسلام گروید. چهل سال پیش هیچکدام از این جوانان هنوز به دنیا نیامده بودند.
مساله غیرممکنِ دیگر برای این جوانان – و والدین آنها – این است که آنان اطلاعات کافی در مورد اینکه کت استیونز چرا دست از دنیای آرامِ خود کشید و به مذهبی روی آورد که امروزه دینی ضد غرب و غریب شناخته می شود. اسلام طوری معرفی شده است که گویی دچار انحراف گشته و در پی تخریب تمدنی است که ما می شناسیم. چگونه می توان بر این تناقض غلبه کرد که اسلام و ایمانی که یوسف اسلام به آن اعتقاد دارد یادآور اینهمه اخبار ترسناک و خونین در این روزها است.
وقتی با دقت بیشتری به “کت” و ترانه هایش در دهه هفتاد گوش می سپاریم ممکن است این معما برایمان حل شود. زمانی که او جامعه موسیقی را با تصمیم خود برای کنار گذاشتن ثروت وشهرت اش شگفت زده کرد، تمام چیزی که نیاز داریم این است که ترانه ” پدر و پسر” را بار دیگر گوش کنیم. در کلام پایانی ترانه می شنویم که، ” جاده ایی وجود دارد و من باید آن راه را در پیش بگیرم – دور شوم…”، اما با این حال این ترانه دقیقا توضیح “چراییِ” این رفتن نیست.
معما این است و می توان آن را اینگونه شرح داد: آنچه که مردم واقعا نمی دانستند این بود که موقعیت واقعی – موقعیتی که صلح طلب ترین خواننده در آن قرار داشت – در واقع هزاران سال نوری دورتر از جهانی بود که پس از پیوستن او به اسلام در پیرامونش شروع به جلوه کردن نموده بود. تنها یکسال پس از گرویدن یوسف به اسلام و تسلیم آرامش بخش اش به درگاه خداوند و خالی کردن نفس اش از خود و تعظیم نمودن، نماز خواندن و روزه گرفتن، انقلابی که در ایران رخ داد و جهانیان را شگفت زده کرد. پس از آن یک سلسله تراژدی از جمله جنگ در افغانستان، انتفاضه فلسطین، جنگ ایران و عراق، انتشار کتاب آیه های شیطانی، و نسل کشی مسلمانان در بوسنی منتهی به حادثه یازدهم سپتامبر شد. و تمام این حوادث نیز منجر به بحران ظهور پدیده داعش و مبارزه همه گیر با و علیه تروریسم در جهان شده که زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار داده است.
حالا خبر خوب این است که: شرکت در مجمع اِحیای روحیه اسلامی در تورنتو در تعطیلات کریسمس، یکی از لذت بخش ترین یادآوری ها در مورد دین شگفت انگیزی است که به آن ایمان آورده ام. ایمان آوردن من پیش از زمانی رخ داد که ابرهای تیره و منفی تبلیغات منجر به بارش تگرگ نا خوشایند علیه اسلام بشود. متاسفانه، عده کمی از مردم به آموزش های روشنگرانه و معنوی دین اسلام دسترسی دارند. چرا که بیشتر زمان و توجهات صرف جنبه های افراطی گرایانه در جامعه اسلام می شود. کسی منکر این نیست که چنین انحرافات و افراطی گرایی هایی وجود دارند، اما این مسائل نمونه های گویایی در مورد اسلام نیستند (حدود 0.01%) و با این حال رسانه ها از تاثیر و نفوذ با ارزش خود در نمایش این موارد عادلانه استفاده نمی کنند. در صورتی که رسانه ها باید عدالت را در نشان دادن جنبه های حقیقی و مثبت این دین و اصول اخلاقی آن رعایت کنند.
اگرچه نخست وزیر کانادا، آقای جاستین ترودر، پیام ویدئویی ویژه ایی را برای اعلامِ حمایت از این مجمع ارسال کرده بود، غیر از این پیام هیچگونه توجه خاص دیگری از سوی رسانه ها به این نشست انجام نگرفته بود. شرم آور است. شاید علت سکوت خبری رسانه ها این بود که در این نشست خبری از تهدیدِ بمب گذاری، درگیری و خونریزی نبود. به همین خاطر این نشست مانند دانه برفی بی سر و صدا از کنار مردم گذشت و تمام شد. چرا اینقدر به سختی به رویدادهای زیبا توجه می کنیم؟ جواب این است: اگر پیام حقیقی روشنفکرانه و روشنگرانه اسلام عمومی نشود و به گوش جامعه نرسد، آنوقت میدان برای جولان دادن طرفداران و پیروان جنگ های مرگبار باز خواهد بود. آیا نمی توان تلاش بیشتری کرد تا بار دیگر سوار قطار صلح شودیم؟ بخشی از ترانه قطار صلح می گوید: “چرا به تنفر ورزیدن ادامه می دهیم، چرا نباید در سعادت و خوشی زندگی کنیم…”
گوش سپردن به سخنرانی های امید بخش برخی از محققان شجاع و با وجدان این دین و یادآوری انسانیت و خرد و مروّت مشترک انسان ها، در این روزگار سکوت و بی انصافیِ خبری رسانه های مدرن، حقیقتا بسیار روحیه بخش بود. عظمت دانش و خرد ماوراء الطبیعه دانشمندان این چنینی به ندرت دیده یا شنیده می شوند.
یکی از محققان (غربی) روشنفکر حاضر در این نشست به نام دکتر عمر عبداله به جوهر و ذات همگانی موجود در همه هستی اشاره کرد، “حقیقت اساسا منسجم و در ساختار ژنتیکی انسان موجود است. حقیقت در ساختار دندان، در وجود سنجاقک و ماهی رنگارنگ دریایی موجود است، این حقیقت در قانون طلایی هندسه نیز وجود دارد.” به عقیده دکتر عبداله امروزه مشکل اصلی علم جدایی اش از علوم ماوراء الطبیعه است. چطور ممکن است که به مطالعه ظرافت و زیبایی اشکال هندسی عالم وجود و کیهان بپردازیم، اما به عقل و درایت هنرمندی که آن را خلق نموده توجه نکرده نباشیم؟
یکی دیگر از مشکلات این است که مردم اطلاعات بسیار اندکی در مورد شباهت ها و ریشه های مشترک ادیان اسلام، مسیحیت، و یهودیت دارند. برای شخصی مانند من به عنوان یک موسیقی دان و هنرمند مسلمان بریتانیایی که درقلب تمدن و فرهنگ غربی تولد و پرورش یافته ام، این ناآگاهی هنوز هم بسیار نا امید کننده است. به همین علت زمانی که برای مخاطبان انگلیسی زبانم سخنرانی می کنم، شخصا سعی می کنم تا به آنان یادآوری کنم که اسلام پیوندی نا گسستنی با دیگر پیامبران خدا از جمله عیسی، موسی، و ابراهیم دارد و در انجیل نیز به نام بسیاری از پیامبران و فرستادگان خداوند یکتای حقیقی اشاره شده است.
همانند بسیاری از چیزهای دیگر، مشکل اصلی در محدودیت ادراک ما و نیز در این نکته نهفته است که اولین بار از کجا اطلاعات خود در مورد چنین موضوعات سیاسی ایی را دریافت کرده ایم. داشتن ایمان و اعتقاد به خداوند به این معنی است که انسان در نهایت تبدیل به خیّرترین و با شفقت ترین موجود شود. این همان پیام فرستادگان خداوند نیز است. آخرین فرستاده خداوند حضرت محمد (ص) می فرمایند: ” کسی که با شکم سیر به خواب برود در حالی که همسایه اش گرسنه است از معتقدان و پیروان دین اسلام نیست.”
او همچنین پیش بینی کرده بود که مسلمانان تندروی به وجود خواهند آمد که “حرف هایشان در حدّ حرف می ماند و به عمل نمی رسد.” افراد تندرو درتاریخ دین اسلام همیشه به یک نام خوانده می شدند: خوارج یا بیگانگان. پیامبر اسلام معتقد بودند که بهترین چیز حفظ تعادل در امور است و همواره به رعایت عدالت، توازن و میانه روی توصیه می کردند. و این دقیقا چیزی بود که محور اصلی نشست جهانی اسلامی نیز بود: ضرورت اتحاد فضیلت و تقوا.
دیگر وقت آن رسیده که همه مردمان خوب دنیا از هر دین و مذهبی که هستند با هم متحد شوند و با دانش و نیکوکاری به یاری مردم جهان بشتابند. مرکز و میانه راه نقطه ی ملاقات همگان است، جایی فراتر از حمله شعارها و آشفتگی ناشی از اقدامات تندروان دینی و جنگجویانی که خود را قربانی میکنند و تخریب به وجود آورند. یکی از به یادماندنی ترین کلام عارف مسلمان مولانای رومی به ذهن می آید که: “خارج از قید و بندهای خوب و بد، دنیای دیگری وجود دارد،… تو را در آنجا ملاقات خواهم کرد.” در همین راستا کلمات ترانه قدیمی ام یعنی قطار صلح به یادم می آید:
کیف و توشه تان را آماده کنید،
و دوستان خوبتان را هم خبردار کنید،
چرا که قطار نزدیک تر می شود
و به زودی به ما خواهد رسید
من را کت صدا بزنید یا یوسف، فرقی ندارد. من انسانی خوش بین هستم و از یک انسان با ایمان انتظاری غیر ازاین نیست. تا زمانی که این قطار از راه برسد، امیدوارم که این سال جدید سالی باشد که در آن بتوانیم به تعهدات انسانی خود و به آموزش های آسمانی آموزگاران حقیقی خود، که افتخار ملاقات با آنان را در نشست تورنتو داشتم، عمل کنیم .
آرامش و صلح را برایتان آرزومندم
یوسف اسلام (با نام مستعار کت استیونز)
برای دریافت اطلاعات بیشتر در باره نشست اخیای روحیه اسلامی در تورنتو، لطفا به آدرس زیر مراجعه کنید: